کد مطلب:152189 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:197

غاصب زمین
در قریه ی علی نظر، از توابع ماكو، یك نفر فلاح یك قطعه از اراضی زراعتی خود را به یك نفر فقره رعیت، برای یك فقره زراعت بهاره تحویل می دهد، تا بعد از برداشت


محصول، زمین را به وی تحویل بدهد.

چندی بعد مأمورین اصلاحات اراضی برای ثبت اراضی با اسامی زارعین وارده می شوند و آن بدبخت مدعی می شود كه این قطعه زمین، از اول در اختیار من بوده و از آن من است. هر چه هم وی را توبیخ و تهدید می كنند، فایده ای نمی بخشد، تا بالأخره امر به قسم خوردن منجر می شود. به او می گویند: دستت را بر سر بچه ی دوازده ساله ای كه در كنارت قرار دارد، بگذار و بگو: اگر این زمین ملك من نیست، چنانكه اینك زنده ی او را نگاه می كنم، به مرده ی او بنگرم.

آن بدبخت، به روی پسرش نگاهی می كند و می گوید: «من، به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام قسم می خورم كه این زمین از ابتدا مال من بوده است.»

مأمورین سخن او را قبول می كنند ولی پس از آن، تا وقت غروب آفتاب آن پسر می میرد. [1] .


[1] چهره ي درخشان ج 2، ص 362.